دیدار با خانواده شهید جمال رضی که در روز سه شنبه 95/01/15 با حضور جمعی ازکارکنان حوزه جلالیه معصومیه آستانه اشرفیه انجام گرفت وبا صلوات وفاتحه برای روح آن عزیزموجب زنده نگه داشتن یاد این شهید بزرگوارشد
اي بانوي خانه شهید مدافع حرم جمال رضی… چشم بر هم زدني ،اين روزها و روزگار ميگذرد…تا بجنبي، محمدطاها مدرسه ميرود، بزرگتر و عاقلتر ميشود… تا بجنبي محمدحسين به حرف ميآيد و حالا شايد بجاي بابا، بابا گفتنها زودتر از بچههاي خانواده دايي و عمو را ياد بگيرد.
تا چشم بر هم بزني ميبيني، پسران خانهات قد كشيدهاند. اينقدر بزرگ شدهاند كه بتواني زير سايه قدشان آرامش بيابي… ولي ميدانم كه اين چشم برهم زدنها، لحظه لحظههايش برايت سالي گذشته.
اين چند روز بقدري مشغولت بودهام، كه هياهوي برنامه خندوانه هم ما را از يادت غافل نكرد. ولي از خودت ياد گرفتم آرامش در اوج مصيبت را… صبوريت را كه ديدم خودم آرام شدم، آمده بودم كه دلداريت دهم اما تو در پر كشيدن دلدارت، زيباييهايي ميديدي كه ما دركش نمیكرديم…
آقا جمال، قرار گرفت، بزرگ شد، تا جايي كه قبل اسمش لقبي بزرگ جاخوش كرد و شما بانو، شدي همسر شهيد… هرقدر بگوييم كه پشتت هستيم، هرقد دعا كنيم، بازهم تو تنهايي…
تنهاييات نه به دليل شهادت و نبود همسرت، بلكه به خاطر داغ از دست دادنش هست و گرنه شهدا كه زندهاند.اصلا فرزندان شهدا يتيم نيستند،چون شهدا زندهاند.
شهید مدافع حرم بیبی زینب(سلامالله علیها) جمال رضی هم جاودانه شد… دعا ميكنم برايت، تا خدا آنقدر استحكام و استقامت به تو بدهد،كه تاب بياوري بهانه جوييهاي دلبندانت را، كه تحمل كني طعنه غافلين را كه اين بار مصيبت را با پول محك ميزنند، كه روسفيد شوي در اين آزمون بزرگ… بانو،ما فقط میتوانيم دعا كنيم كه منتقم اصلي بيايد،تا التيامي بر زخمهاي دلتان شود.
وقتی پای صحبتهایت نشستم، آرامش را در چهرهات دیدم، آرام بودی اما یقینا در دلت غوغایی برپا بود، وقتی میگفتی آقا جمال متواضع، بخشنده و خندهرو بود، دلتنگی را از چشمانت میخواندم.
یازده سال زندگی با شهید رضی بسیار خاطره برایت برجای گذاشت که از امروز با مرور خاطرههایش زندگیت را میچرخانی، فرزندانت را بزرگ میکنی و فقط خودت حال دلت را میدانی و دیگر هیچ….
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها دیدگانم دشت مفتون شماست . . .
آخرین نظرات